۱۳۹۰-۰۵-۲۴

بگفت آشفته از مه دور بهتر

همیشه دلم می خواست منظومه خسرو وشیرین را داشته باشم، خوانده بودم اش اما کتاب ِ خودم نبود ...نخردیم اش شاید چون دلم می خواست این کتاب رو هدیه بگیرم 
حالا می گویند این کتاب هم از تیغ سانسور در امان نمانده است و قرار است هم آغوشی ها و میگساری هایش حذف شود...
تا چاپ قدیمش تمام نشده یکی اینو به من هدیه بدهد خب ! انتظار زیادی نیست ها

۱ نظر:

دانای کل گفت...

تو کی هستی؟ مطمینم میشناسمت...
توی وبلاگ خودم جوابمو بده


گاهي يك كلمه است، گاهي يك لحظه كه ميتواند زندگي ات را زير و رو كند كلمه را نگويي و لحظه را از دست بدهي عمري حسرت به جا مي ماند كدام يك از ما تجربه اش را نكرده ايم ؟ ... و تجربه اش را نداشته ايم ؟ كلمه اي كه بايد ميگفتيم و نگفتيم عكس العملي كه بايد نشان ميداديم و نداديم