۱۳۹۰-۰۶-۲۳

خنده هات سبزه ی عیدن

به ناخن های لاک زده ام که نگاه می کنم ، خنده ام می گیرد ... هر کدام شان یک رنگ و طرح دارد ... یادم رفت که قبل اش  دلم چقدر  گرفته بود ...
امتحان کنید ، بنشینید کف ِ اتاق و لاک های رنگارنگ تان را بریزد جلوی خودتان و شروع کنید به لاک زدن ... حالتان خوب می شود ، مطمئن ام 

۱۳۹۰-۰۶-۱۹

لحظه ای آسمـــــــــــــــــان ، تو بنگر ...

انگار برای آدم ها زمانی در شبانه روز هست که یادها و خاطرات تداعی می شوند ...  وای به حال ِ آن آدم که زمان آن شب ها قبل خواب یا صبح ها بعد از بیداری باشد ... اولی شب را طولانی تر می کند و در دومی روز تمام نمی شود انگار

۱۳۹۰-۰۶-۱۳

هر جا بدون ِ من

تنهایی ات را با آدم های حقیقی نمی توانی پُر کنی و شاید دوست نداری و شاید هزار تا دلیل ِ دیگر ... حالا تو مانده ای و شبکه های اجتماعی که آدم ها را با لایک و تعداد نوت ها و کامنت های شان می شناسی ... 
دارم فک می کنم وقتی اینجا تنها شوی دیگر کجا می توان رفت ...