۱۳۹۰-۰۹-۲۳

تو بیا این بار منو خط بزن

یکهو بر می گردد و می گوید: چی میشد می تونستم تورو هم مثه یه ساختمون بکوبم و از تو بسازم ، از بس نازک نارنجی هستی ، تازشم  ادای آدمای پوست کلفت رو هم درمیاری!!!

انگار نمی داند ویرانه تر از این حرفهایم که بشود از نو ساخت ... نسیم این روزها نسیمی نیست که همه می شناختن ، نه! نسیمی که تو می شناختی ، نه! اصلن آن نسیمی که خودش می شناخت هم نیست ... هر چه تلاش می کند از پس ِ این تکه های ویران شده خودش را بسازد نمی شود ... حتی دیگر توان ساختن هم ندارد 
انگار نمی داند نسیم ِ این روزها خود ِ آوار است ... از نو بسازم