۱۳۹۰-۰۸-۰۶

این حس ِ لعنتی از مرگ بدتره

می داند نمی خندم اما اصرار می کند  ، لبخند می زنم و ذوق می کند و می گوید حالا شد ...
خیلی وقت است نخندیدم ، این ها که دیگران می بینند تلخند است ... مزه ی زهر می دهد ... کامم پر است از این زهر فقط نمی دانم چرا  مرا نمی کُشد

۱ نظر:

زروان ازلی گفت...

گاهی نمیشه خندید. تنها راهی که برای فرار ازین وضعیت می شناسم اینه که باعث بشی یکی بخنده . نه اینکه جوک بگی. فقط از صمیم قلب خوشحالش کنی بعد وقتی لبخند می زنه تو هم ناخودآگاه می خندی. خیلی طبیعی و شیرین :)
راستی این کلمه تایید کامنت گذاشتن هم برداری بهتره ها :)