۱۳۹۰-۰۸-۲۴

آخه واسه توئه لامصب این پَرپَر زدن ...

آخرش یه روز می‌رم زل می زنم تو چشم‌هاش ... اونقدر نزدیک که نفس‌هامون قاطی هم بشن... خوب که نگاهمون به هم خورد ... خوب که منو دید ...  بهش می گم آخه لامذهب گناه این چشم‌ها چی بودن که باید برات اشک بریزن
یه روز حتما می‌رم زل می زنم تو چشم‌هاش

هیچ نظری موجود نیست: